کد مطلب:106600 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:163

خطبه 215-پارسائی علی











[صفحه 153]

از گفتار آن حضرت (ع) است: سعدان: بوته ی خاری كه خارهایش از سه جهت تیزی دارد چنان كه به هر طرف روی زمین قرار گیرد روی دو پایه می ایستد. مصفد: بسته شده به زنجیر یا چیز دیگری. قفول: برگشتن از سفر املاق: شدت فقر و بی چیزی استماحه: درخواست بخشش كردن عظلم: گیاهی است كه به عربی آن را نیل می گویند و نیز به معنای گیاه دیگری هم گفته اند كه در رنگ كردن اشیاء به كار می رود. دنف: شدت بیماری. میسم: اثر داغ و سوختگی با آتش. سجرها: آن را برافروخته و شعله ور كرده است. شنئتها: آن را نمی پسندم. هبلته الهبول: زنان در عزایش بنشینند. خباط: بیماری است مانند جنون و دیوانگی ولی دیوانگی نیست و مختبط كسی است كه نزد شخصی به منظور كمك خواهی می آید، با این كه هیچ گونه سابقه ای و مناسبتی با وی ندارد، نه خویشاوندی و نه شناخت دوجانبه یعنی هیچ مجوزی برای درخواست كمك ندارد و مناسبتی هم برای كمك كردن به او وجود ندارد. جنه: دیوانگی هجر: هذیان جلب الشعیر: پوست جو. (به خدا سوگند، اگر شب را با كمال ناراحتی روی خار سعدان بسر برم، و یا در حالی كه دست و پایم به زنجیر بسته بر روی زمین كشیده شوم، بیشتر دوست می دارم از این

كه روز قیامت خدا و رسولش را در حالی ملاقات كنم كه بر بعضی از بندگان ستم كرده و چیزی از كالاهای پست دنیا را از كسی از روی غصب تصرف كرده باشم، چگونه بر كسی ستم روا دارم به خاطر جانی كه به زودی كهنه و پوسیده می شود و در زیر خاك ماندن آن بطول می انجامد. به خدا سوگند عقیل را در نهایت تنگدستی دیدم كه از من درخواست می كرد تا از گندم شما (مسلمانان) مقداری به او بدهم، و كودكانش را مشاهده كردم كه از فقر چنان ژولیده مو و تیره رنگ بودند كه گویا چهره هایشان با نیل رنگ شده بود، چند مرتبه پیش می آمد و بطور مكرر حرف خود را اظهار می كرد، من به سخنانش گوش می كردم، او گمان كرد كه من دین خود را به وی می فروشم و دست از روش دینی خود برمی دارم و به راهی كه او مرا می كشد می روم، اما من در آن حالت پاره ی آهنی را سرخ كرده و نزدیك بدن او بردم تا مایه ی عبرتش باشد از شدت درد، فریادش برآمد و مانند بیماری كه در نهایت رنج بنالد، فریاد زد، نزدیك بود كه از داغی آن بسوزد، پس به او گفتم: ای عقیل، مادران در عزایت بگریند، آیا از پاره ی آهنی كه انسان به بازی آن را سرخ كرده، فریاد برمی آوری، و مرا به جانب آتشی می كشانی كه خداوند جبار او، از روی خ

شم آن را شعله ور كرده است؟ تو از این رنج اندك می نالی و من از آن آتش دوزخ ننالم؟ از این شگفت آورتر داستان شخصی است كه شب هنگام بر ما وارد شد، ارمغانی آورد با ظرفی سربسته و حلوا و معجونی كه بر من ناخوشایند بود، گویا با زهر یا آب دهان مار آمیخته بود، من به او گفتم این كه آورده ای صله است (منظورت صله ی رحم است) یا زكات یا صدقه؟ اگر صدقه است كه بر ما خاندان حرام است او گفت: صدقه و زكات نیست، بلكه هدیه است، پس من گفتم زنان بچه مرده به عزایت بنشینند، آیا از طریق آیین خدا وارد شده ای كه مرا بفریبی آیا نمی فهمی یا دیوانه ای و یا هذیان می گویی؟ به خدا قسم اگر اقلیمهای هتفگانه با تمام آنچه را در زیر آسمان قرار دارد به من واگذار كنند تا خدا را درباره ی مورچه ای نافرمانی كنم، به این كه پوست جوی را از دهان آن بربایم، چنین كاری نمی كنم، این دنیای شما در نزد من از برگی، كه در دهان ملخی قرار دارد و آن را می خورد پست تر و بی مقدارتر است، علی را چه كار با نعمتی كه فناپذیر است و لذتی كه باقی نمی ماند، از غفلت خرد و زشتی لغزش به خدا پناه می برم و از او یاری و كمك می خواهم.) این فصل را حضرت به منظور بیان بیزاریش از ستمگری ایراد ف

رموده است، شخصی از رعایا نزد وی آمده و اظهار نیاز كرده، بخشش و عطا می خواهد و حال آن كه، امام (ع) نه چیزی را برای خود اندوخته است كه از آن به او دهد، و نه از بیت المال می تواند چیزی را به كسی غیر از دیگری اختصاص دهد، زیرا مال همه ی مردم است و به این سبب درخواست كننده را محروم می كند، و چون ممكن است درخواست كننده خود را در شدت نیاز ببیند و از این جا هم كه با دست خالی برمی گردد. حضرت را متهم می كند كه بی رحم و ظالم است و مال مسلمانان را در انحصار خود قرار داده است، حضرت به منظور برطرف كردن این نسبتهای ناروا از خود در این مورد، به بیان این خطبه پرداخته است. والله... الحطام، این سخنان بیان كننده ی كمال نارضایتی و نفرت آن حضرت از ظلم و ستم است، با تاكیدی كه از سوگند در عبارت فهمیده می شود، دو امر را كه مستلزم شكنجه و عذاب دردناك در دنیاست، بر خود آسانتر از آن دانسته است كه ستمی بر بعضی بندگان روا دارد، به این دلیل كه در نظر اهل بصیرت شدت درد و عذاب الهی كه كیفر ستمكاری بسیار سخت تر است، لفظ حطام كه به معنای قطعات شكسته از گیاههاست از لذتها و خوشیهای دنیا به عنوان استعاره به كار گرفته شده است و دو كلمه ی ظالما و غ

اصبا از نظر نحوی منصوب و حالند. و كیف... حلولها، در این عبارت با استفهام انكاری و دو دلیل عقلی ظلمی را كه بعضی به آن حضرت نسبت داده بودند رد كرده است كه چگونه به خاطر جانی كه با سرعت می پوسد و كهنه می شود و مدتهای دراز در زیر خاك می ماند، بر كسی ستم روا دارم؟ والله لقد رایت... لظی، به منظور رفع نسبت ناروای ستمگری كه به آن حضرت داده بودند، دلیل آورده است كه آن چنان در حفظ و نگهداری بیت المال عدل و داد را رعایت می كند كه حتی برادرش عقیل را با شدت فقر و بی چیزی و داشتن عائله ای سنگین و نیاز كامل و داشتن حق در بیت المال رد كرده است، و بدیهی است كسی كه هیچ یك از علل سه گانه ی زیر: برادری و فقر شدید و مستحق بودن فقیر از بیت المال، نتواند او را وادار كند كه خواسته ی او یا حداقل جزئی از آن را تامین كند، چنین كسی بزرگتر از آن است كه ذره ای ستم كند و یا حتی به آن نزدیك شود، امام (ع) لفظ سمع را كه به معنای شنیدن است به طور استعاره برای لذت بخشش آورده است، زیرا چنین توهم می شد كه آن حضرت لذتی را كه از عطای بیجا به برادر فقیرش می برد، با خساراتی كه از آن راه به دین او وارد می شود عوض می كند و از بیت المال به وی چیزی می د

هد، منظور از واژه (قیاده) در این جا چیزی است كه پیروی از آن باعث انحراف از راه حق و عدالت می شود از قبیل دلسوزی و رحم و شفقتهای بی اساس، امام علیه السلام آهن را داغ، و به دست عقیل نزدیك كرد تا وی را متوجه آتش سوزان آخرت كند و به این سبب موقعی كه صدای ناله اش بلند شد، فرمود: اتئن من حدیده احماها انسانها... استدلال بدین گونه است در صورتی كه در مقابل این آهن داغ دنیا كه چندان مهم نیست ناله ات بلند می شود و می ترسی به طریق اولی باید از آتش دوزخ و سوزندگی آن بترسی و بنالی، و چون ترس از آتش دوزخ باعث ترك ظلم و ستم می شود. پس چنین درخواستی از من مكن زیرا درخواست نابجا و ستمی نارواست، و پس از آن كه حضرت برای برادرش عقیل ثابت كرد كه واجب است، چنین توقع بیجایی را ترك كند، برای خود نیز استدلال فرمود كه باید چنین بخشش نابجایی كه یك نوع ظلم است نكند، و فرمود: اتئن من الاذی و لا ائن من لظی؟ یعنی در صورتی كه تو از ناراحتی آتش دنیا چنین می ترسی و می نالی پس چگونه از آتش غضب خدا ننالم و نترسم و این كه می فرماید، چرا من از آتش دوزخ ننالم با آن كه در حال حاضر در دنیا حرارت آتش دوزخ وجود ندارد، به این دلیل است كه آنچه به طور حتم

در اثر ظلمی كه تا كنون تحقق دارد واقع می شود به منزله ی امر محقق قرار داده شده است تا نتیجه ی اخلاقی و عملی آن بیشتر باشد، در كلمه ی انسانها، انسان مخصوصی را اراده فرموده است كه متصدی داغ كردن آهن بود یعنی امام خودش را به این خصوصیت معرفی كرده است و همچنین در اضافه ی جبارها منظور خدای متعال است، و واژه ی للعبه را به آن دلیل ذكر فرموده است كه این حرارت و داغی آهن را سهل و كوچك بشمارد، تا حرارتی را كه نتیجه ی آتش دوزخ و غضب الهی است بزرگ و مهم جلوه دهد، و نیز با كلمه ی جبار علت شعله وركننده ی آتش دوزخ را غضب و خشم خداوند قرار داد تا آن كه موقعیت آن را بزرگ و مهم نشان دهد. و اعجب من ذلك... ام تهجر، یعنی شگفت انگیزتر از داستان عقیل حكایت شخصی است كه در شب هنگام، به خانه ی ما وارد شد، طارق كسی است كه در شب وارد می شود منظور از ملفوفه فی وعائها هدیه است بعضی گویند مقداری حلوا و شیرینی بوده كه در چیزی پیچیده برای حضرت آورده بود و با جمله ی شنئتها زهد خود را نسبت به دنیا و تنفرش را از لذتها و زرق و برقهای آن بیان فرموده، بعد حلوایی را كه شبانه برایش آورده بود، امام (ع) آن را به این دلیل به آب دهان یا قی مار تشبیه فر

موده است كه در آن سم مهلكی برای روح او وجود داشت، آورنده ی حلوا قصد داشت توجه آن حضرت را به خود جلب كند تا از این طریق از بیت المال به او كمك كند، شگفت انگیزتر بودن داستان این مرد از قضیه ی برادرش عقیل این بود كه تقاضای عقیل سه دلیل به همراه داشت كه هر كدام برای توجیه درخواستش كافی بود، برادری، نیازمندی، و حق داشتن از بیت المال، در صورتی كه این شخص به رشوه متوسل شده بود، لذا امام به منظور رد كردن چنین می فرماید: فقلت له... اهل البیت، با این سخن كه حضرت، به آن شخص فرموده، چنین اراده كرده است كه معمولا وقتی كسی به منظور تقرب به پیشگاه خداوند، مالی به بندگان او عطا می كند از این سه صورت خارج نیست. یا به عنوان صله ی رحم و پیوند خویشاوندی است و یا از بابت صدقه است یا زكات واجب، اما تو از این سه قسم كدام را اراده كرده ای؟ و این كه حضرت در بیان این عناوین اسمی از هدیه نبرده است از این لحاظ است كه هیچ عاقلی تصور نمی كرد كه علی (ع) از كسی هدیه ای را بپذیرد، به ویژه در زمان حكومت و خلافتش زیرا آنچه هدیه آورنده و در عوض هدیه ی خود از آن حضرت می خواست یا حق بود و یا باطل، اگر حق بود كه علی بدون هدیه آن را انجام می داد و

اگر باطل بود به هیچ وجه امام زیر بار آن نمی رفت پس در هیچ صورت هدیه وجهی نداشت، و با این دلیل بود كه وقتی در پاسخ سخن حضرت، گفت: این هدیه است، حضرت با ناراحتی او را به دیوانگی و هذیان نسبت دادند، پس از آن كه امام (ع) نیكی صرف مال را برای آن شخص هدیه آورنده در سه عنوان منحصر فرمود، با این سخن كه این بر ما حرام است دو قسم آن را كه صدقه و زكات است باطل كرد، و نیازی به رد كردن صله ی رحم هم نبود به این دلیل كه وی هیچ گونه نسبت خویشاوندی با حضرت نداشت بنابراین معلوم بود كه عنوان صله رحم نداشته است، طارق، در پاسخ امام (ع) گفت: هیچ كدام از اینها كه می فرمایید نیست بلكه تنها هدیه است وی با این سخن خود كه عنوان چهارمی اظهار كرد در حقیقت اشاره كرد به این مطلب كه بخشش مال در راه خدا منحصر به سه عنوان فوق نیست بلكه به صورت دیگری هم ممكن است باشد و آن هدیه است كه من آورده ام. فرمایش امام (ع) هبلتك الهبول...، حضرت از پاسخ او كه گفت: این چیزی نیست جز هدیه، درك كرد كه غرض او نیرنگ و فریب است، قصد دارد امام را به خود متوجه سازد و از وی كمك بگیرد و در نتیجه این كمك كه بر خلاف دستور خداست، او را از دین خدا خارج كند، لذا در این س

خن به او پرخاش كرده است، نخست او را نفرین و سپس به منظور این كه او را از این كاری كه انجام می دهد متنفر سازد، به صراحت وی را به خدعه و فریبكاری نسبت داده است، و واژه ی خدعه در این عبارت به طریق استعاره ذكر شده، زیرا اگر مقصود او عملی می شد یعنی حضرت به وی میل می كرد و از بیت المال به او كمك و مساعدت می كرد، نقصانی در دین او وارد می شد و از این طریق عمل او مانند: فریب دادن از راه دین می شد. امختبط... ام ذو جنه ام تهجر؟ پس از آن كه برای طرف مقابل اثبات فرمود كه این عمل او، حكم خدعه و فریب دارد، وی را به خاطر این فریبكاریش توبیخ و سرزنش كرد و به طریق استفهام و پرسش، زشتی عمل او را برایش بیان فرمود، زیرا كسی كه بخواهد شخصی مثل امام (ع) را با فریب و نیرنگ از دین بیرون سازد، معلوم است كه اندیشه ی درستی ندارد و سزاوار است او را با ابتلای به هر یك از این بیماریها كه نتیجه ی نداشتن عقل سالم است سرزنش و توبیخ كرد. والله... ما فعلت، ممكن است این جمله دفع توهمی باشد كه طارق در خیال خود می پروراند، زیرا او تصور می كرد كه با این هدیه اش به مطلوب خود دست می یابد و امام را تحت تاثیر قرار خواهد داد ولی حضرت با این فرمایش ساخ

تمان خیالی او را در هم ریخت و بطلان اندیشه اش را آشكار ساخت، مراد از اقلیمهای هفتگانه تمام قسمتهای روی زمین است، و این مطلب دلیل بر گسترش عدالت آن حضرت می باشد. و ان دنیاكم... تقضمها، این سخن دلالت می كند بر نهایت زهد آن حضرت همچنان كه در خطبه ی شقشقیه نیز می فرماید: بهوش باشید و بدانید كه این دنیا در نظر من از آب بینی بز كه وقت عطسه زدن روی لب وی ظاهر می شود كثیفتر و پست تر است. و ما لعلی و لنعیم یفنی و لذه لا تبقی، امام (ع) در عبارت، با استفهام انكاری نكوهش خود را از نعمتها و لذتهای دنیای فانی ابراز فرموده است كه به طور كلی حالت علی با این زرق و برقها ناسازگار است و هرگز خوشگذرانی، این سرای را انتخاب نمی كند، در آخر پس از بیان حال خود، از تاریكی عقل و بی خردی كه نتیجه ی آن دل خوش كردن به لذتهای مادی و میل به پیروی از نفس سركش و هوسهای دنیاست و نیز از زشتی لغزش كه انحراف از راه خدا و در نتیجه، سقوط در دره های هلاكت است، به خدا پناه برده و از او درخواست كرده كه وی را در دوری كردن از این امور كمك فرماید. و توفیق و محفوظ ماندن از لغزش با خداست.


صفحه 153.